- تاریخ ارسال : جمعه 28 مهر 1391
- بازدید : 2558
الدرس الاول : درس اول
الصدق والمكر : راستی و حیله
كان الرجلان فی مدینة . دومرد در شهری بودند .
مكار و ساذج حیله گر و ساده لوح
ذهب هذان الرجلان الی خارج المدینة . این دومردبه بیرون از شهر رفتند .
وبعد مدة كسبا اموالا كثیرة . وبعد از مدتی پول های بسیاری به دست آوردند .
قال الساذج : ساده لوح گفت :
نأخذ قسما من الاموال و ندفن الباقی تحت هذه الشجرة .
بخشی از پول ها را برمیداریم و بقیه را زیر این درخت پنهان می كنیم .
فقبل صدیقه . پس دوستش پذیرفت .
بعد ایام چند روز بعد
ذهب المكار و اخذ الاموال حیله گر رفت و پول ها را برداشت .
وبعد مدة وبعد از مدتی
جاء صدیقه وقال : انا محتاج الی مال .. نذهب ونأخذ الاموال .
دوستش آمد و گفت : منبه پول نیاز دارم . برویم و پول ها را برداریم .
فذهبا معا . پس باهم رفتند .
وعندما وصلا الی تلك الشجرة ما وجدا الاموال .
وهنگامی كه به آن درخت رسیدند پول ها را نیافتند .
عجیب .. ها .. انتَ سرقتَ الاموال عجیب است هان ! تو پول ها را دزدیدی .
كلا .. والله .... لا هرگز .. به خدا سوگند .. نه
نعم ... السارقون هكذا . بله .. دزدان این چنینند .
فذهبا عند القاضی . پس نزد قاضی رفتند .
من سرق الاموال ؟ چه كسی پول ها را دزدید ؟
والله .. إنّ هذا الرجل سرق الاموال . به خدا سوگند . قطعا این مرد پول ها را دزدید .
هل عندك شاهد ؟ آیا شاهدی داری ؟
نعم ... الشجرة ... بله .. درخت ..
تعجبّ القاضی . قاضی تعجب كرد ..
بعدیوم : ذهب القاضی عند الشجرة . روز بعد قاضی نزد درخت رفت
ایتها الشجرة ! من سرق الاموال ؟ ای درخت ! چه كسی پول ها را دزدید؟
فسمع صوتا . پس صدایی شنید .
ذلك الرجل سرق الاموال . آن مرد پول ها را دزدید .
تعجب ّ القاضی كثیرا . قاضی بسیار تعجب كرد .
وعلم أنّ شخصا داخل الشجرة . فأمر بجمع الحطب وأشعل النار حول الشجرة .
ودانست كه شخصی درون درخت است و پس دستور به جمع آوری هیزم داد و آتشی را پیرامون درخت برافروخت .
فخاف ذلك الشخص وخرج منها . پس آن شخص ترسید و از آن خارج شد .
فظهر المكر و افتضح المكار . پس حیله آشكار شد و حیله گر رسوا شد .
ترجمه الدرس الثانی . درس دوم پایه دوم راهنمایی
الدرس الثانی : درس دم
هل جزاء الاحسان الا الاحسان ؟ آیا پاداش نیكی به جز نیكی است ؟
ذهبت غزالة الی بركة ماء وشربت منها . آهویی به سوی آبگیرآبی رفت و از آن نوشید .
ثمّ وقفت قلیلا تحت الشجرة . سپس كمی زیر درخت ایستاد
فی هذاالوقت دراین وقت
نظرت الی البركة.... هذا شیء عجیب به آبگیر نگاه كرد ... این چیزی شگفت انگیز است
من هو ؟ من هی ؟ او كیست ؟ اوكیست؟(مونث)
هل هو غراب ؟ هل هی حمامة ؟ آیا او كلاغ است ؟ آیا او كبوتر است ؟
لماذا وقعت فی الماء ؟ چرا در آب افتاد؟
لا..لا..لیس فی البركة شیء . نه .. نه .. در آبگیر چیزی نیست
بعد لحظات بعد از چند لحظه
سمعت صوتا صدایی شنید
النجدة ... النجدة كمك ... كمك
فقربت من البركة پس نزدیك آبگیر شد
عجیب ... ایها الغراب! عجیب است .. ای كلاغ !
ماذا حدث ؟ چه اتفاقی افتاد ؟
آه .. النجدة .. النجدة آه .. كمك ... كمك
فخرج الغراب من البركة بمساعدة الغزالة پس كلاغ به كمك آهو از آبگیر خارج شد
عندما خرج الغراب ، شكر الغزالة . ثمّ ذهب. هنگامی كه كلاغ خارج شد از آهو تشكر كرد .سپس رفت
فی یوم من الایام درروزی از روزها
جاء الصیاد الی الغابة . فوقع نظره الی الغزالة .
یك شكارچی به جنگل آمد . پس نگاهش به آهو افتاد
حسناً . حسناً . هذا طعام لذیذ خوب است . بسیارخوب . این غذایی خوشمزه است
فقصد صیدها پس تصمیم به شكارش گرفت
علم الغراب كلاغ دانست
فحمل حجارة من سجیل .. پس سنگ هایی از گلوله ای گلی برداشت
وقذف الحجارة علی رأسه وسنگ ها را روی سرش انداخت (پرتاب كرد)
فصرخ الصیاد و هربت الغزالة پس شكارچی فریاد زد و آهو گریخت (فرار كرد)
حالا می رسیم به اون بچه خوبه
اونی كه میگه :
چی یاد گرفته از این درس ؟
درعبارت فوقع نطره ..... كلمه نظراسم است یا فعل ؟
درعبارت شكر الغزالة ... كه ترجمه شده : از آهو تشكر شد . چرا كلمه از درجمله نیامده ؟
الدرس الثالث : درس سوم
نتیجة العمل : نتیجه کار
فی ایام الشتاء در روزهای زمستان
ایها الاصدقاء .... یا اهل الغابة ... یا ایتها الحیوانات
ای دوستان ... ای اهل جنگل .... ای حیوانات
الیوم ضیافة فی بیت الاسد ... امروز در خانه شیر مهمانی است ..
فی الطریق در راه
الحمامة و البومة قد ذهبتا . کبوتر و جغد رفته اند .
بعد دقائق ... بعد از چند دقیقه
الزرافة و الغزالة وصلتا الی بیت الاسد . زرافه و آهو به خانه شیر رسیدند .
وفی الطریق کان الحمار و الثعلب و الذئب . و الاغ و روباه وگرگ در راه بودند .
هم عجبوا و قالوا : آنها تعجب کردند و گفتند :
عجیب .. عجیب ... هذه ضیافة عظیمة . جمیع الحیوانات فی هذه الضیافة .
عجیب است .. عجیب است .. این یک مهمانی بزرگ است . همه حیوانات در این مهمانی اند .
عندما وصلوا الی بیت الاسد جاء الاسد لاستقبال الحیوانات
هنگامی که به خانه شیر رسیدند شیر به استقبال حیوانات آمد .
الحمار و الثعلب جلسا قرب الاسد و اکلا من الفواکه و الاطعمة والاسد اکل معهما ایضاً .
الاغ و روباه نزدیک شیر نشستند و از میوه ها و غذاها خوردند و شیر هم همراه آن دو خورد .
ثم نهض الثعلب و قال : سپس روباه برخاست و گفت :
مرحبا بالاسد علی هذه الضیافة فی هذا الفصل
آفرین به (بر) شیر برای این مهمانی در این فصل
وفی بیت الاسد و درخانه شیر
عجب الذئب کثیرا من هذه الضیافة . گرگ از این مهمانی بسیار تعجب کرد .
کیف جمع الاسد هذه الاطعمة ؟ چگونه شیر این غذاها را جمع کرد ؟
إنه قوی و هو سلطان الغابة ... به درستی که او نیرومند است و او سلطان جنگل است .
فهم الثعلب و نظر الی الذئب : روباه فهمید و به گرگ نگاه کرد :
لا ... لا .. هذا الامر نتیجة جهده . نه .. نه .. این امر نتیجه تلاش او است .
فی بیت النملة و النحلة و الفارة ایضاً طعام کثیر .
در خانه مورچه و زنبور و موش هم غذای زیادی است .
هنّ جهدن کثیرا . آنها بسیار تلاش کردند .
و جمعن الطعام لهذا الفصل . و غذا را برای این فصل جمع کردند .
هذا الامر نتیجة الجهد و العمل . این امر نتیجه تلاش و کار است .
الدرس الرابع : درس چهارم
الحریق .... آتش سوزی
خرجت الام من البیت . مادر ازخانه خارج شد .
وطلبت من سلمان و سمیة قراءة درسهما .
و از سلمان و سمیه خواست درسشان را بخوانند .
قرأ سلمان درسه حول احتراق الکحول و الملح .
سلمان درسش را درباره (پیرامون) آتش گرفتن الکل و نمک خواند .
فقصد اختبار الدرس بمساعدة سمیه .
پس تصمیم گرفت درس را با کمک سمیه آزمایش کند .
سلمان سمیه اختبار الکحول الملح الکبریت الحریق
سلمان / سمیه / آزمایش / الکل / نمک / کبریت / آتش سوزی
عندما رجعت الام ، حزنت کثیرا .
هنگامی که مادر بازگشت بسیار ناراحت شد...
و بعد ساعة و بعد از یک ساعت
وصل الاب أیضاً و نظر الی البیت المحروق ...
پدر هم رسید و به خانه سوخته نگاه کرد ..
فحزن کثیراً . پس بسیار ناراحت شد .
ثمّ نظر الی سلمان و سمیه .... نظر الیهما .... فقط .
سپس به سلمان و سمیه نگاه کرد ... به آن دو فقط نگاه کرد . (بچه ها این نگاه کردن ها بعضی وقت ها از صدتا حرف زشت بدتره . مگه نه؟
فی منتصف اللیل ... در نیمه شب ..
سلمان نائم . سلمان خوابیده است .
انتَ جاهل . انتَ غافل . تو نادانی . تو بی خبری .
لماذا لعبتَ بالکبریت ؟ چرا با کبریت بازی کردی ؟
هل ندمتَ ؟ آیا پشیمان شدی ؟
لماذا غفلتَ ؟ هل انتَ نادم ؟ چرا غفلت کردی ؟ آیا پشیمان هستی ؟
و سمیة نائمة . و سمیه خوابیده است <
انتِ غافلة . انتِ جاهلة . تو بی خبری . تو نادانی .
لماذا لعبتِ بالکبریت ؟ چرا با کبریت بازی کردی ؟
هل ندمتّ ؟ آیا پشیمان شدی ؟
لماذا غفلتِ ؟ هل انتِ نادمة ؟ چرا غفلت کردی ؟ آیا تو پشیمانی ؟
لماذا انتِ مضطربة ؟ چرا تو سرگردان و پریشانی ؟
هل انتِ .... ؟ آیا تو ...... ؟
لماذا انتَ مضطرب ؟ چرا تو سرگردان و پریشانی ؟
هل انتَ .... ؟ آیا تو ... ؟
فتح الاب عینه و نظر الیهما بحسرة .
پدر چشمش را باز کرد و با حسرت به آن دو نگاه کرد .
فتحت الام عینها و نظرت الیهما بحسرة .
مادر چشمش را باز کرد و با حسرت به آن دو نگاه کرد .
ندم سلمان ..... ندمت سمیة ...
سلمان پشیمان شد .... سمیة پشیمان شد ..
ولکن و اما
هل للندامة فائدة ؟ آیا پشیمانی فایده ای دارد ؟
الدرس الخامس : درس پنچم
أین الرّسالة : نامه کجاست؟